|
چه رَســــــــــــــم عَجیبی ستـــــــــــ … ****************** کاش می فهمیدی ![]() لیاقت میخواهد ..... ![]() براي ان عاشق بي دل مي نويسم كه حرمت اشكهايم را ندانست ![]()
هیچ اتفاق خاصی نیفتاده.ستون حوادث خالیست….هنوز زنده ام بی تو!باورت میشود…؟
********************************************
غریبه بود…آشناشد…عادت شد…عشق شد…هستی شد…روزگارشد…خسته شد…بی وفاشد…دورشد…بیگانه شد…”فراموش نشد…”
*****************************************
کسی نمیداندچقدرسخت است!سردباشی وگرم بخندی…
*******************************************
می گــویند: دنیــــا بی وفــاســت؛
امـــا….. قدرش را بدانید!
مـن دنیــــای بـی وفــاتری هــــــــم داشتـــــه ام !!
*********************************************
کجایی ؟؟؟
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮ ﺍﻭﻣﺪ
***********************************
چه آزمون دشواریست!قلبت را سمت چپ بگذارند و بگویند برو به راه راست….
***************************************
دلم گرفته است.. این روزها دلم را سفت گرفته ام.. تا دل تو آسوده، رها باشد! مى بینى چقدر اسارت من به آزادى تو نزدیک است..
*******************************************
گفت:دعاکنےمےآید گفتم:آنکہ بادعایےبیایدبہ نفرینےمیرود خواستےبیایےبا دعانیــا با دلــ♥ــ بیــــا با دلــ♥ــ…
**********************************
انسان ها همه ی ګلها را چیدند و کشتند… اما ګل خشخاش انتقام همه آنها را یکجا ګرفت.
*******************************
می روی و من پشت سرت آب نمـی ریـزم… وقتی هـــــــوای رفتــــــــن داری دریـــــا را هم به پـایت بریـزم بــــر نمــــی گــــردی.. ***************************************** ![]() درسته پیشم نیستی!!! خیلی وقته که رفتی ,به خاطر رغیب منو تنها گذاشتی ,میگفتی اونو دوسش داری!! دیدی که تنهات گذاشتو رفت میدونی چرا ؟؟؟ چون نمیخاستت دوست نداشت !!!این عشقی که ازش دم میزدی فقط یه وابستگی بود ,نه عشق!!! حالا بی کسو تنها موندی ... ببین چی بر سره من اوردی تو هم مثله من تنها موندی.... برگرد به سمت کسی که دوست داشت پیشش بمون ...به نظره خودت تنهاش گذاشتی اما اون هنوزم عاشقته ... برا این نمیاد سراغت چون تو قلبش تو فکرش داره باهات زندگی میکنه..... دنیاتو نباز برگرد !!!! ![]() دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد/ نه التـــمـاس هـــایم را/ و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را… به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی/ درخـتـی از غــــرور کـاشـتم… ![]() پرسيـد: عشــق چيست..؟ گفتــــم : آتش است گفت: مگــــر آن را ديده اي..؟ گفتــم: نه در آن سوختــــه ام ![]() |