بی رنگ وبلاگ خاتون

کل دنیا را هم که داشته باشی ؛

باز هم دلت میخواهد بعضی وقتها ،

فقط بعضی وقتها ....

اصلا" برای یک لحظه هم که شده !

همه ی دنیای یک "نفــر" باشی ... !!!

احساسم را به دار آویختم

منطقم را به گلوله بستم

لعنت به هر دو که عمری بازیم دادند

دیگر بس است، میخواهم کمی به چشمانم اعتماد کنم!

چند سالیست...

در اتاقم را نیمه باز گذاشته ام ،مبادا بیاید و من ... از انتظار مرده باشم ...

و او.. پشت در بماند! 

اسفند که هیچ...! فروردین را هم برایش دود کردم..

و او..................................... نیامد!!!

"هیـــچ" هـم براے خودش عالمے دارد.....

وقتے ....

وقتے ...."همہ" هایت هیـــچ مے شوند....

آن وقــت ، هیچ برایــت یکــــ دُنیاســت...

سلام به اون عزیزی که ، فاصله ها باهاش دارم  
تو دفتر خاطره هام ، خاطره ها باهاش دارم  
آرزوی دیدن اون ، صورت زیباشو دارم  
آخر حرفمم اینه هرجا باشه دوسش دارم 

یگم شادتر بنویس ...عسیسم

ببینمت. . .

گونه هایت خیس اســـت . . .

باز با این رفیق نابابت . . نامش چه بود؟ هان! باران. . .

باز با, باران , قدم زدی ؟

هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .

همدم خوبی نیست برای درد ها . . .

فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . .