|
برچسب:, :: :: نويسنده : Rozalya
گمان میکردم قانع باشی و به شکستن دلم اکتفا کنی ! نه اینکه فستیوالی از دروغ به راه بیندازی و در آخر بگویی : میروم تا اذیت نشوی بهترین من . . . ********************************************** افسوس…. آن زمان که باید دوست بداریم ، کوتاهی میکنیم . آن زمان که دوستمان دارند ، لجبازی میکنیم و بعد ، برای آنچه از دست رفته آه میکشیم ************************ ترکت میکنم ، تا هر سه راحت شویم … من ، تو و رقیبم من از قید تو ، او از قید من و تو از قید خیانت … ******************************* نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |